من بيانات رسول اللّه (ص ) فى الامة , ما وردعنه امثال قوله لعلى (ع ): انت اميرالمؤمنين ويعسوب الدين وامام المتقين وقائد الغر المحجلين ...
((285))در بيان وصاياى پيامبر به على (ع ) ايـن كه او امير مؤمنان و امام پرهيزكاران و رئيس دين و نظاير آن است و اخبار مربوط به اين باب , بسيار و خارج از حد و حصر است .
روشـن اسـت كـه فضايل اميرالمؤمنين شماره نمى شود و شايستگيهاى حضرتش از فرطوضوح و تـواتـر مـورد انكار نيست و به همين سبب به آنچه كه بيان كرديم بسنده مى كنيم تابه بخش دوم سخن بپردازيم .
اگـر از رسـوبـاتـى كـه مـعمولا بر دوش سنگينى مى كند رهايى بيابيم در آنچه نسبت به خلافت على (ع ) تلويحا يا تصريحا به نقل از پيامبر اكرم (ص ) گفتيم بيشترين بى نيازى وكفايت را خواهيم يافت .
ما از كسانى نيستيم كه مايل باشيم درباره نصوص وارده پرگويى كنيم , زيرا اين خود موجب مـى شود وقت گرانبهاى خوانندگان بسيار گرفته شود, اگرچه بهترين زمانها هنگامى است كه صـرف آمـوخـتـن علم و معرفت شود بويژه در فضايل اهل بيت كه لزوم محبت و دوستيشان و نيز شناخت طاعت و دوستى بايسته آنها ثابت شده است و نيز فضايلى كه ممكن است خود بدان آراسته بـاشـى , اگر چه دوستدار, خواهان آن است كه فضايل محبوب خود را بشنود و به ستايشى گوش فرا دهد كه به سبب اخلاق نيكو و فضايل از خداوند تبارك و تعالى و پيامبر او رسيده است , اگر چه تـنـهـا يـك نـص ازآنـچه گفته شد كافى است ـ پس از حصول قطع نسبت به صدور آن از سوى پيامبراكرم (ص ) ـ تا به عظمت اهل بيت و لزوم فرمانبرى از ايشان و پذيرفتن پيشوايى آنها به عنوان يـك فـرض الـهى و نيز به عنوان تخصيصى از سوى پيامبر محبوب ايمان آورى نه اين كه به هواى نفس عمل كنى و از گمان پيروى كرده تسليم شهوت و تعصب گردى .
امـر پـيـامـبر اكرم براى كسى كه به نبوت او ايمان آورده نافذ است و آن را بر هر امرى از امورخود مقدم مى دارد, زيرا اين مقتضاى ايمان به او و توسل به رسالت خداوند جهانيان است , چرا كه بدون ترديد او از روى هوى سخن نمى گويد: وما ينطق عن الهوى ان هوالا وحى يوحى ,
((286))و ديگر بـراى احـتمال گزافه گويى يا احساساتى شدن در تعليل اين سخن مجالى باقى نمى ماند زيرا اين احـتـمـال با ايمان به نبوت معصوم مخالفتى آشكاردارد: ولو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنامنه الوتين
((287)).
آنـچـه مـوجـب قـطـع به صدور اين سند از سوى پيامبر اكرم بود بيان شد و نيز آنچه مضمون آن بـروشـنـى بـر امـامت ائمه دوازده گانه دلالت داشت و اين كه على (ع ) حجت خدا و سيداوصيا و اميرالمؤمنينى است كه بايد او را دوست داشت و از او فراگرفت گفته شد و چنان كه خواهيم ديد آن چـنـان كـه برخى ادعا كرده اند و كازانوفا ـ خاورشناس ـ افترا زده , پيامبراكرم (ص ) اين مساله مـهـم را وانـگذاشته است و قرآن كريم بر اين نكته تاكيد كامل ورزيده و به عنوان وحى الهى از آن چـشـم نـپـوشـيده است و قرآن مهمترين منبعى است كه به وسيله آن مدار امامت و مقام خلافت تعيين مى شود.
بـا خـوانـدن نص پيامبر در اين كه على بن ابى طالب (ع ) پس از پيامبر وصى و جانشين اوست ديگر ترديدى براى ما باقى نمى ماند و آيا در مساله مذكور صريحتر از اين چيزى وجوددارد؟
حال بايد به حافضان قرآن و مورخان و محدثان و ناقلان اخبار نبوى بازگرديم .
در كـتـاب فـضـائل الخمسة من الصحاح الستة , مجموعه اى بزرگى از منابع مورد اعتنايى آمده ـ چنان كه قبلا نيز گفتيم ـ كه بر اساس آن على (ع ) اميرمؤمنان و رئيس دين وجانشين پيامبر رب العالمين مى باشد كه از آن جمله است : حلية الاولياء, 1/13: از انـس آمـده است كه : (پيامبر به ايشان فرمود: براى من آب بريز تا وضو بگيرم و سپس برخاست و دو ركـعت نماز گزارد و فرمود: يا انس ! نخستين كسى كه از اين در وارد شوداميرمؤمنان و سرور مسلمانان و رهبر پيشتازان نيكوسيرت و خاتم اوصياست .) انس مى گويد: پيش خود گفتم : خدايا! ايـن فرد را از انصار قرار بده و آن را مخفى كردم تا آن كه على (ع ) وارد شد .
پيامبر فرمود: اى انس ! ايـن كيست ؟
عرض كردم : على (ع ) .
سپس پيامبربا شادى برخاست و او را در آغوش گرفت و عرق چهره او را با چهره اش زدود و عرق پيكر على (ع ) را با چهره مباركش پاك كرد .
على (ع ) گفت : اى پيامبر خدا! مى بينم كارى رابا من مى كنى كه قبلا نكرده بودى .
پيامبر فرمود: چرا چنين نكنم ؟
در حـالى كه تو حق مراادا مى كنى و صداى مرا به گوش ديگران مى رسانى و اختلافات پس از من را براى آنهاروشن مى سازى .
در 1/66 سـخـن پـيـامـبر اكرم (ص ) خطاب به ابوبرزه چنين آمده است : اى ابوبرزه ! هماناخداوند جـهـانـيان درباره على بن ابى طالب (ع ) از من پيمان گرفته و سپس فرمود: اى ابوبرزه ! او درفش هدايت و گلدسته ايمان و امام اولياى من و نور همه كسانى است كه ازمن فرمان مى برند .
على بن ابـى طالب (ع ) فردا در روز رستاخيز امين من و پرچمدار من است , على كليد خزاين رحمت خداى من است .
راوى بـار ديگر در 1/66 به سندش از ابوبرزه مى گويد: پيامبر اكرم فرمود: خداوند درباره على (ع ) از مـن پـيـمان گرفته است و من پيش خود گفتم : بار خدايا! اين را براى من روشن كن و در اين هـنگام پيامبر گفت : على (ع ) پرچم هدايت و پيشواى دوستداران من و نوركسانى است كه از من فرمان مى برند و او كلمه اى است كه آن را بر پرهيزكاران ضرورى گردانيدم
((288)).
در 1/86 پيرامون سخن مورد نظر ما صراحت بيشترى به چشم مى خورد: از ابن عباس رسيده است كه گفت : پيامبر اكرم (ص ) فرموده است : كسى كه خوشحال مى شود از اين كه زندگى و مرگ مرا داشـتـه بـاشـد و در بهشتى سكونت گزيند كه خدايم آن را برپا داشته ,بايد پس از من , على (ع ) و دوسـتـدار او را دوسـت بدارد و بايد پس از من به ائمه اقتدا كند,زيرا آنها عترت من هستند كه از سرشت من خلق شده اند و فهم و علم به آنها عطا شده ,پس واى بر كسانى از امت من كه فضل آنها را تكذيب و پيوند مرا در ميان آنها قطع كنندكه در اين صورت من شفاعت خود در پيشگاه خدا را از آنها دريغ خواهم ورزيد.
((289))در مستدرك صحيحين , 3/137 چنين آمده است : راوى به سند خود از عبداللّه بن اسعدبن زراره از پدرش نقل مى كند كه گفت : پيامبر اكرم فرموده اسـت : درباره على (ع ) سه امر به من وحى شده است : اين كه او سرور پيامبران وپيشواى متقيان و رهـبر پيشتازان نيكوسيرت است .
در همان جا از جابر آمده است كه گفت : از پيامبر اكرم در حالى كـه پـهلوى على بن ابى طالب (ع ) را گرفته بود, شنيدم كه مى فرمود: اين امير نيكوكاران , كشنده بـدكـاران اسـت , كـسـى كـه او را يارى دهد, يارى مى شود .
و كسى كه يارى او را ترك كند, يارى نمى شود ـ و حضرت صداى خود را بالابرد ـ .
حاكم مى گويد: سند اين حديث صحيح است .
ايـن حـديث را خطيب بغدادى در تاريخ خود در 4/219 آورده و در آن مى گويد: اين درحالى بود كه پيامبر در روز حديبيه پهلوى على (ع ) را گرفته بود .
او در ج2 اين كتاب ,ص 377 با اضافاتى در آخـر آن چـنـيـن مى افزايد: من شهر علم هستم و على (ع ) در آن است و هر كه مى خواهد به خانه درآيد بايد از در آن وارد شود.
((290))در ص 172 بـه سند راوى از على بن الحسين آمده است كه فرمود: حسن بن على (ع )هنگام كشته شـدن عـلى (ع ) بر مردم خطبه خواند .
حضرت ابتدا خدا را حمد و ستايش كرد و سپس فرمود: در ايـن شـب كـسى قبض روح شد كه نه پيشينيان در عمل از او سبقت مى گيرند و نه پسينيان او را درك مـى كـنـنـد .
پيامبر اكرم پرچم خود را به دست او مى سپرد ومى جنگيد و جبرئيل در سمت راسـت و مـيـكـائيـل در سمت چپ او بود و بازنمى گشت مگر آن كه خداوند پيروزى را نصيب او مى كرد .
او در زمين نه زرى اندوخت و نه سيمى ,مگر هفتصد درهم كه از عطاياى او زياد مانده بود و تـصـميم داشت با آن خادمى براى خانواده خود بخرد .
حضرت سپس فرمود: اى مردم ! آن كه مرا مى شناسد كه مى شناسدو آن كه مرا نمى شناسد پس همانا من حسن بن على هستم و فرزند پيامبر و جـانـشـيـن او...تـا پـايان حديث .
محب طبرى نيز اين حديث را در ذخائر خود, ص 138 آورده و گفته است : (دولابى آن را نقل مى كند.) در مجمع الزوائد, 9/146 آمده است كه راوى مى گويد: حسن بن على (ع ) براى ما خطبه خواند و خدا را حمد كرد و سپاس گفت و اميرالمؤمنين على (ع ) را به عنوان خاتم الاوصيا و وصى الانبيا و امين الصديقين والشهداء ياد كرد.. .
تاپايان حديث .
اين حديث را طبرانى در اوسط و كبير به اختصار آورده و ابويعلى و بزاز نيز همانند او به اختصار اين حديث را آورده اند و احمد با ايجاز بسيارى آن را نقل كرده است .
اسناد احمد و برخى از طرق بزاز و طبرانى در كبير حسن است
((291)).
در مـجـمع الزوائد نيز در 9/113 آمده است كه به نقل از سلمان آورده كه گفته است :عرض كردم اى رسـول خـدا! هر پيامبرى جانشينى دارد .
جانشين تو كيست ؟
حضرت ساكت ماند و بعد كه مرا ديـد فـرمـود: اى سـلـمان ! پس من به سوى او شتاب كردم و عرض كردم : لبيك .
حضرت فرمود: مى دانى جانشين موسى كيست ؟
عرض كردم : آرى ,يوشع بن نون .
فرمود: چرا؟
عرض كردم : زيرا او در آن روزگـار دانـاترين مردم بود .
حضرت فرمود: جانشين و جايگاه اسرار من و بهترين كسى كه پـس از خـود بـه جـاى مـى گـذارم كـه وعـده مرا برمى آورد و دين مرا استوار مى سازد, على بن ابى طالب (ع ) است .
وى مى گويد:طبرانى آن را نقل كرده است .
ابن حجر نيز در تهذيب التهذيب , 3/106 آن را آورده است .
وى از انس .. .
از سلمان آورده كه گفته است : پيامبر اكرم (ص ) به على (ع ) فرمود:اين جانشين و جايگاه اسرار من و بهترين كسى است كه پس از خود به جاى مى گذارم .
اين حديث را متقى نيز در كنزالعمال , 6/154 آورده كه لفظ آن چنين است : جانشين وجايگاه اسرار من و بهترين كسى كه پس از خود به جاى مى گذارم و وعده مرا برمى آورد ودين مرا استوار مى سازد, على بن ابى طالب (ع ) است .
وى مى گويد: اين حديث را طبرانى از ابوسعيد و او از سلمان نقل مى كند.
محب طبرى نيز اين حديث را در الرياض النضرة , 2/178 آورده است .
وى به نقل از انس مى گويد: بـه سلمان گفتيم : از پيامبر بپرس جانشينش كيست ؟
سلمان عرض كرد: يارسول اللّه ! جانشين تو كـيـسـت ؟
فرمود: اى سلمان ! جانشين موسى كه بود؟
عرض كردم :يوشع بن نون .
حضرت فرمود: جـانشين و وارث من كه دين مرا استوار مى سازد و وعده مرا برمى آورد على بن ابى طالب (ع ) است .
راوى مى گويد آن را از مناقب نقل كرده است .
و نـيـز در مـجمع الزوائد, 9/165 آمده كه مى گويد: از على بن على هلالى از پدرش آمده است كه گـفـتـه : بـر پـيـامـبـر وارد شـدم در حـالى كه در بيمارى منجر به مرگش به سر مى برد,پس فـاطـمـه (س ) را ديـدم كـه بـر بـالين حضرت نشسته است .
راوى مى گويد: فاطمه (س ) آن قدر گـريـسـت كه صدايش بالا گرفت , در اين هنگام پيامبر اكرم (ص ) رو به سوى فاطمه (س ) كرد و گـفـت : مـحبوبم , فاطمه (س )! چرا مى گريى ؟
فاطمه (س ) گفت : از غربت پس از تو مى ترسم .
حـضـرت فرمود: آيا نمى دانى كه خداوند عزوجل به زمين نگريسته واز ميان مردمان آن پدر تو را برگزيده و او را به رسالت مبعوث كرده و سپس به زمين نگريسته و شوى تو را برگزيده است ...؟
تا پايان حديث .
اين حديث را طبرانى در كبير و اوسط نقل كرده است و محب طبرى آن را در ذخائر خود,ص 135 آورده و گفته است : حافظ ابوالعلا همدانى آن را نقل كرده است .
كنزالعمال , 6/153: حضرت فرمود: آيا نمى دانى خداوند به زمين نگريسته و از ميان مردمان آن پدرت رابرگزيده و به نبوت مبعوثش ساخته است ؟
و بار دوم به زمين نگريسته و همسرت رابرگزيده است و به من وحى كرد و من نيز او را به ازدواج تو درآوردم و به جانشينى خودبرگزيدم .
اين سخن را حضرت خطاب بـه فـاطـمـه (س ) فرمود .
راوى سپس مى گويد: اين حديث را طبرانى از ابوايوب نقل كرده است .
حـديـث مـذكور را هيثمى نيز در مجمع ,8/353 آورده و گفته است كه طبرانى آن را نقل كرده است
((292)).
اين حديث در كنزالعمال , 6/157 به دو طريق آمده است كه يكى از آن دو چنين است :هنگامى كه مـن در آسـمـان بـه مـعـراج بـرده شـدم بـه كوشكى از مرواريد رسيدم كه فرش آن از طلا بود و مـى درخشيد, پس خداوند سه خصلت را درباره على (ع ) به من وحى كرد كه او: سرور مسلمانان و امـام پـرهيزكاران و پيشواى سفيدرويان نيكوسيرت است .
راوى مى گويد: اين حديث را بارودى و ابن قانع و بزاز و حاكم و ابونعيم نقل كرده اند.
در طريق دوم چنين آمده است : هنگامى كه به معراج برده شدم , نزد خداوند عزوجل رفتم و او درباره على (ع ) سه خصلت را به من وحى كرد, اين كه او: سرور مسلمانان و ولى متقيان و پيشواى سفيدرويان نيكوسيرت است .
راوى مى گويد: اين حديث را ابن نجار آورده و ابن حجر در الاصابة ,ج4 , باب اول ,ص 33 آن را نقل كـرده اسـت و ابـن اثير جزرى در اسدالغابه دو بار آن را نقل مى كند, يك بار در 1/99 و بار ديگر در 3/116.
محب طبرى در الرياض النضرة , 2/177 آن را آورده و محاملى نيز آن را نقل كرده است .
هيثمى نيز در مـجـمـع , 9/121 آن را نـقـل كـرده و مـى گـويـد: عبداللّه بن حكيم گفته است :پيامبر اكرم مى فرمايد: در شب معراج [درباره على (ع )] سه چيز را به من وحى كرد, اين كه او: سرور مؤمنان و امـام پـرهيزكاران و پيشواى سفيدرويان نيكوسيرت است .
وى مى گويد: اين حديث را طبرانى در الـصغير
((293))و نيز در مجمع الزوائد, 9/146 آورده و درالرياض النضره ـ كه قبلا يادآور شديم ـ 2/177 آمـده است كه : تو سرور مسلمانان و امام متقيان و پيشواى سفيدرويان نيكوسيرت و رئيس دين هستى
((294)).
در ص 178 ريـاض از قـول بـريـره آمده است كه : پيامبر اكرم فرموده است : هر پيامبرى جانشين و وارثى دارد و على (ع ) جانشين و وارث من است .
وى مى گويد: اين حديث رابغوى در مجمع خود آورده است و نيز در ص 121 كنوز الحقائق مناوى آمده كه گفته است : ديلمى آن را نقل مى كند .
و در ص 42 آن چـنـيـن آمده است : من خاتم انبيا هستم وتو اى على ! خاتم اوصيايى .
وى مى گويد: ديـلـمـى آن را نقل كرده است .
در تاريخ بغداد,1/356, عبارتى نزديك به آن آمده است : من خاتم انبيايم و تو اى على ! خاتم اوليايى .
در 13/122 آن مقام اميرالمؤمنين نزد رسول اللّه و جايگاه او در قيامت ذكر شده تا آن جاكه گفته : پرچم پيامبر در دست اوست و بر گروهى از ملائكه گذر نمى كند مگر آن كه مى گويند: اين ملك مـقـرب اسـت يا پيامبرى مرسل يا حامل عرش خداوند جهانيان ؟
پس ندا دهنده اى از عرشيان ندا مى دهد كه : اين نه ملك مقرب است و نه پيامبر مرسل و نه حمل كننده عرش خداوند جهانيان , اين على بن ابى طالب (ع ) اميرمؤمنان و امام متقيان وپيشواى سفيدرويان نيكوسيرت است كه به سوى بـهـشـت خـداوند جهانيان روان است ,كسى كه او را تصديق كند رستگار مى شود و كسى كه او را تـكـذيـب كـنـد زيان مى برد .
اگرعابدى هزار سال بين ركن و مقام عبادت كند و هزار سال ديگر عـبادت كند تا به صورت مشكى پوسيده درآيد ولى با كينه نسبت به آل محمد(ص ) با خدا ملاقات كند خداوند اورا به رو در آتش جهنم فرو افكند.
چـنـان كـه در 11/112 ايـن كـتـاب آمده است : اين على بن ابى طالب (ع ), جانشين پيامبرخداوند جهانيان و امام متقيان و پيشواى سفيدرويان نيكوسيرت است
((295)).
در اصابه ابن حجر, ج7 , باب 1, ص 167 چنين آمده است : به سند راوى از ابوليلا عفاريه نقل شده است كه مى گويد: از پيامبر اكرم شنيدم كه مى فرمود: پس از مـن فـتـنه اى به پا خواهد شد, پس هر گاه چنين شد ملازم ركاب على بن ابى طالب (ع ) باشيد, زيـرا او نـخـسـتـين كسى است كه به من ايمان آورده و اولين كسى است كه در روز قيامت با من مصافحه مى كند, او بزرگترين دوست است , على (ع ) ملاك اين امت و رهبر مؤمنان است در حالى كه ثروت , رهبر منافقان است .
اين حديث را ابن عبدالبر در استيعاب خود, 2/657 و نيز ابن اثير در اسدالغابه , 5/287آورده اند.
در مجمع الزوائد, 9/102 آمده است : از ابوذر و سلمان كه گفته اند: پيامبر دست على (ع )را گرفت و فرمود: همانا اين نخستين كسى است كه به من ايمان آورده و اولين كسى است كه در روز قيامت با من مصافحه خواهد كرد .
على (ع ) بزرگترين دوست است .
او ملاك اين امت است كه ميان حق و باطل تفاوت مى نهد .
او رهبر مؤمنان است در حالى كه ثروت , رهبر ستمكاران است .
وى مى گويد: ايـن حـديـث را طـبرانى و بزاز تنها از ابوذر نقل كرده اند .
اين حديث را مناوى نيز در فيض القدير هـنـگـام شـرح 4/358 نـقـل كرده ومى گويد: اين حديث را طبرانى و بزاز از ابوذر و سلمان نقل كـرده اند و متقى نيز آن را دركنزالعمال , 6/156 نقل مى كند .
وى مى گويد: اين حديث را طبرانى از سلمان و ابوذر باهم نقل مى كند و بيهقى و ابن عدى آن را از حذيفه روايت مى كنند.
در الـريـاض الـنـضـرة نوشته محب طبرى , 2/155 آمده كه گفته است : از ابوذر است كه گفته : شنيدم كه پيامبر به على (ع ) مى فرمود: تو بزرگترين دوست و فرق گذارنده ميان حق و باطلى .
و درروايتى آمده است كه : تو رئيس دينى .
وى مى گويد: حاكمى آن را نقل كرده است .
در كـنزالعمال , 6/394 آمده : از على (ع ) رسيده است كه مى فرمايد: من رهبر مؤمنانم درحالى كه ثـروت رهـبـر سـتـمـكاران است .
وى مى گويد: ابونعيم اين حديث را آورده است ونيز در 6/ 394 مى گويد: از ابومسعد است كه مى گويد: به على (ع ) وارد شدم در حالى كه مقدارى طلا در پيش روى ايـشـان بـود .
حـضرت فرمود: من رهبر مؤمنان و اين رهبرمنافقان است .
و نيز فرموده است : مـؤمـنان به من پناه مى آورند و منافقان به اين [طلا]پناهنده مى شوند .
وى مى گويد: ابونعيم نيز ايـن حـديـث را آورده است .
وى در 9/153چنين آورده است : على (ع ) رهبر مؤمنان و ثروت رهبر مـنـافقان است .
وى مى گويد: اين حديث را ابن عدى از على (ع ) نقل كرده است .
ابن حجر نيز اين حـديـث را در صواعق خود, ص 75 آورده است .
مناوى نيز اين حديث را در فيض القدير در 4/ 358 آورده اسـت .
ايـن دو مـى گـويـنـد: حـديـث مـذكـور را ابن عدى و مناوى در كنوزالحقائق , ص 92آورده اند كه لفظ آن چنين است : عـلـى (ع ) رهـبـر مـؤمـنـان اسـت .
وى مى گويد طبرانى اين حديث را نقل كرده است
((296)).
درمـنـاقـب چـنين آمده است : از ابوطفيل عامربن وائله ـ كه به اتفاق آخرين فرد صحابى است كه فـوت شـده ـ بـه نـقـل از عـلـى (ع ) رسيده است كه فرمود: پيامبر اكرم فرموده است : اى على ! تو جـانـشين من هستى , جنگ با تو جنگ با من و صلح با تو صلح با من است , تو امام و پدر يازده امام پاك و معصومى هستى كه از جمله ايشان است مهدى كه زمين را از قسطو عدل خواهد آكند, پس واى بر كينه توزان ايشان .
اى على ! اگر كسى تو و فرزندانت را درراه خدا دوست بدارد خداوند او را بـا تـو و فـرزنـدانت محشور خواهد كرد .
شما دردرجات بالا همراه من هستيد و تو قسمت كننده بهشت و دوزخى و دوستداران خود را به بهشت و كينه توزان خود را به دوزخ خواهى برد.
((297))در مناقب به نقل از مقاتل بن سليمان از امام جعفر صادق (ع ) از پدرانش به نقل ازعلى (ع ) آمده كه فـرمـود: پـيـامـبـر اكرم فرموده است : نسبت تو به من همچون نسبت شيث به آدم و سام به نوح و اسـحـاق بـه ابـراهـيـم اسـت , هـمـان گـونـه كـه خـداونـد مـى فرمايد: ووصى بها ابراهيم بنيه ويـعـقوب ...,
((298))نسبت تو به من همچون نسبت هارون به موسى وشمعون به عيسى است .
تو جانشين و وارث من هستى , تو پيش از همه اسلام آوردى وعلمت بيشتر از همه و حلمت فراوانتر از سـايـريـن است , قلب تو شجاعتر از ديگران است و از همه بخشنده ترى .
تو امام امت منى و قسمت كـنـنده بهشت و دوزخ .
به محبت توست كه نيكوكاران از بزهكاران و مؤمنان از منافقان و كافران شناخته مى شوند.
در مـنـاقـب از اصـبـغ بـن نـبـاتـه رسـيـده كه گفته است : اميرالمؤمنين در يكى از خطبه هاى خـودمى فرمايد: اى مردم ! من پيشواى مردم و جانشين بهترين مردم و پدر خاندان پاك هدايتگرم , مـن بـرادر رسـول خـدا و جـانـشـين و ولى و برگزيده و دوست اويم , من اميرمؤمنان و پيشواى سفيدرويان نيكوسيرت و سيد اوصيا هستم .
جنگ با من جنگ باخدا و صلح با من صلح با خداست و فـرمـانـبرى از من فرمانبرى از خدا و ولايت من ولايت خدا و پيروان من اولياى خدا و ياران من انصار اللّه هستند.
در مناقب نيز آمده است : بـه اسـنـاد راوى از جـابر جعفى از امام محمد باقر(ع ) از جدش آمده كه فرموده است :على (ع ) در صفين خطبه خواند و پس از حمد و درود فرمود: همانا پيامبر خدا كتاب خدا را در ميان شما باقى گذارد و شما را به اطاعت از آن فرمان مى دهد و از سـرپـيـچى از آن بازمى دارد و با من پيمانى بست كه از آن سربرنمى تابم .
شما بادشمنتان ديدار كـرديـد و دانستيد كه رئيس آنها انسان بى قيد و بندى است كه آنها را به سوى آتش مى خواند, در حالى كه پسرعموى پيامبرتان و جانشين و وارث او در ميان شماست و شما را به بهشت و اطاعت از خداى و عمل به سنت پيامبرتان فرا مى خواند.به خدا سوگند كه من برحق و آنها بر باطلند, پس با آنها بجنگيد.
اصـحاب عرض كردند: يا اميرالمؤمنين ! ما را به سوى دشمنمان ببر, به خدا سوگند كه جايگزينى براى تو نمى خواهيم بلكه مى خواهيم با تو بميريم و با تو زنده باشيم ...
حـضـرت خـطاب به آنها فرمود: سوگند به خدايى كه جانم در دست اوست پيامبر به شمشير من نگريست و فرمود: شمشيرى نيست جز ذوالفقار و جوانمردى نيست , جزعلى (ع ).. .
و سپس فرمود: اى عـلـى ! نـسـبـت تـو به من همچون نسبت هارون است به موسى جز آن كه پس از من پيامبرى نيست , اى على ! زندگى و مرگ تو با من است .
سپس اميرالمؤمنين فرمود: من نه دروغ مى گويم و نـه گـمـراه شـده ام و نه كسى به سبب من گمراه شده است و پيمان خود با پيامبر را فراموش نكرده ام و من از خدايم دليل آشكار دارم وبر طريقى روشنم
((299)).
در جـمـع الـفوائد از ابن عباس ـ رض ـ آمده است كه گفته : با اصحاب رسول اللّه مى گفتيم كه : پـيـامـبـر هفتاد پيمان با على (ع ) بسته كه با جز او نبسته است .
المعجم الصغير حموينى در فرائد الـسـمـطين به سندش از سعيدبن جبير از ابن عباس اين حديث آمده است , و نيزبه سند راوى از مـنـهال بن عمر و تميمى از ابن عباس ـ رض ـ آمده است كه گفته : مااصحاب رسول اللّه (ص ) با يكديگر مى گفتيم كه : پيامبر با على (ع ) هشتاد پيمان بسته كه باجز او نبسته است
((300)).
از حـموينى نيز آمده است كه : پيامبر اكرم (ص ) فرموده : فاطمه (س ) شادى قلب من و دوپسرش ثـمـره قـلـب مـن و شوهرش نور ديده من است و فرزندان امام او امناى خداى من وريسمان خدا هـستند كه ميان او و خلقش كشيده شده است , كسى كه بدان چنگ زندنجات مى يابد و كسى كه از آن كـنـاره گيرد سقوط مى كند .
نيز از حموينى به سند او ازاعمش و او از ابو وائل و او به نقل از حـذيـفـة بن يمان رسيده است كه پيامبر فرمود: اطاعت از على (ع ) اطاعت از من و سرپيچى از او سرپيچى از من است .
مـوفـق بـن احـمـد و حموينى و ابونعيم حافظ به اسنادشان از ابن مسعود نقل مى كنند كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: هـنـگامى كه به معراج برده شدم به همراه جبرئيل به آسمان چهارم رسيدم , پس خانه اى ازياقوت قـرمـز ديـدم .
جبرئيل گفت : اين بيت معمور است , پس اى محمد(ص )! برخيز نزدآن نماز بگزار.
پيامبر مى فرمايد: خداوند همه پيامبران را گرد آورد و همگى پشت سر من به صف ايستادند و من بـه امـامـت آنـهـا ايستادم و نماز خواندم .
چون سلام دادم پيكى ازسوى خدا نزد من آمد و گفت : خـداوند به تو سلام مى رساند و مى گويد: از اين پيامبران بپرس : بر چه چيزى خداوند شما را پيش از مـن بـرانـگـيـخـت ؟
پـيامبر فرمود: بر چه چيزخداوند شما را پيش از من برانگيخت ؟
پيامبران گفتند: بر نبوت تو و ولايت على بن ابى طالب (ع ) و اين همان كلام الهى است كه : وسئل من ارسلنا من قبلك من رسلنا.
((301))اين حديث را ديلمى نيز از ابن عباس ـ رض ـ نقل مى كند.
از طلحة بن زيد به نقل از امام جعفر صادق (ع ) به نقل از پدرانش به نقل از اميرالمؤمنين آمده است كـه فـرمـود: پيامبر اكرم (ص ) فرموده است : خداوند جان هيچ پيامبرى رانگرفته , مگر آن كه به او دسـتـور داده بـرتـرين فرد خاندان خود را وصى خويش قرار دهد وخداوند به من دستور داده كه براساس آنچه در كتب پيشينيان آمده و نوشته شده كه او[على (ع )]وصى توست , پسرعموى خويش را وصى خود قرار بده و بر اين اساس ازخلائق و پيامبران و رسولان خود در اين كه من خدايم و تو پيامبرى و على بن ابى طالب (ع )ولى و وصى است پيمان گرفتم
((302)).
نظرات شما عزیزان: